ادامه اشعار
به دنبال تو می گردم نمی یابم نشانت را بگو باید کجا جویم مدار کهکشانت را
تمام جاده را رفتم غباری از سواری نیست بیابان تا بیابان جسته ام رد نشانت را
ای دل بشارت می دهم خوش روزگاری می رسد
یا درد و غم طی می شود، یا شهریاری می رسد
ای منتظر! غمگین مشو، قدری تحمل بیشتر
گردی به پا شد در افق، گویی سواری می رسد
ما منتظریم از سفر برگردی یک روز شبیه رهگذر برگردی
وقتش نرسیده است ای مرد ظهور با سیصد و سیزده نفر برگردی
غم فراق تو دل را اگر چه سنگین است
فدای آن غم تلخت ، چقدر شیرین است !
گل ظهور تو کی برگ و بار خواهد داد ؟
در انتظار فرج خوشهای پروین است
در پای سرو قدت سر مینهم به زاری
باشد که یک قدم هم بر چشم من گذاری
چشمان بیفروغم در انتظار رویت
هر جمعه میشمارد یک هفته بیقراری
طاووس کبریایی! ای هدیه خدائی! تو دیدنیترینی، ای دیدنی، کجایی؟
ای یادگار دیروز ، ای ماندگار فردا ای بیقرار امروز ، جانا چه آشنایی
سر بلندی پیشه کن در روزگار بیکسی شهسوار مکّه با خیل سواران میرسد
به تمنای طلوع تو جهان چشم به راه به امید قدمت کون و مکان چشم به راه
نازنینا!نفسی اسب تجلی زین کن که زمین گوش به زنگ است و زمان چشم به راه
دنیا به دور شهر تو دیوارْ بسته است هر جمعه راه سمت تو انگار بسته است
از تو همیشه حرف زدن کار مشکلى است در مىزنیم و خانه گفتار بسته است
وقتى غروب جمعه رسد، بىتو، آفتاب انگار بر گلوى خودش دار بسته است
مىترسم آخرش تو نیایى و پُر کنند در شهر شاعرى ز جهان، بار بسته است
کی شود در ندبه های جمعه پیدایت کنم گوشه ای تنها نشینم تا تماشایت کنم
بی قرارم مهدیا از بهر دیدار رخت تا به کی از مادرت زهرا تمنایت کنم؟؟
من به همراه نسیم
همسفر با گل سرخ
پا به پای صلوات
جمعه را میجویم
میوزد از طرف قبله سجاده من
نفس صبح بهار
عطر یک جمعه سبز
بوی یک باغ امید
و دهها شعر از شاعران متاخر و معاصر .